روزی مـیرسه که...
تــو خـونمون عشقم خـسته کوفته از سرکار میــاد
بهش خسته نباشیدمیگم
واونم بوسم میکنه میره دوش بگیرهο<
منم بهش بگم آقاموووووون؟؟؟
میذاری خط ریشتو من بزنم ؟؟؟؟
آقامونم لبیاساشو دربیاره بگه
لـــازم نکـــرده تو بروغذاتـودرست کن فسقـــلی...
منمـ قیافمو اینجوری کنم~>
با غرغر از حمـوم بیــــآم بیــــــرون -.-
اونـــم سریــــع از پشتـ بغلمـ کنـه
بگـه چـه نـآز نـآزی تشریـــف دارن بعضیـــا
منمـ بـآ ذوق برم سمتش تآ خط ریششـو بزنم
سـرشـو خم کنـه تآ قــدم بهــش برســـه *ـــ*
یهـــو چشمــم بـه بــازوهـــای لختـــش بیوفتـــه
و مظلـوم نگـاش کنم وبگم : آقــآمـون ؟
اونمـ بـآزوشو بیـآره جلـو بگـه بیـــــا گـآز بگیـر بچــــه من
که یـه خـآنـوم کوچولـو بیشتـر نــــدارم
عاشق این دیوونه بازیام
یعنی همین شیطنتا و دیوونگیا یه رابطه رو قشنگ و شیرین میکنه... :
نظرات شما عزیزان: